8 ویژگی و آفت نفس امّاره
اگر صاحب نفس امّاره به آسیبها و آفات نفس امّاره آشنا شود، درصدد رفع و دفع آن برمیآید، ولی اگر شناختی از نفس امّاره و آفات آن به دست نیاورد، نمیتواند در مبارزه با آن پیروز شود.
دوزخ است اين نفس و دوزخ اژدهاست
كاو به درياها نگردد كم و كاست
هفت دريا را در آشامد هنوز
كم نگردد سوزش آن خلق سوز
عالمى را لقمه كرد و در كشيد
معدهاش نعره زنان هَلْ مِنْ مَزِيد
چون كه جزو دوزخ است اين نفس ما
طبع كل دارد هميشه جزوها[1]
ویژگیها و آفات نفس امّاره عبارتند از:
-
امرکنندۀ بسیار به بدیها
«إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً»؛ اى معبود من! از نفسى که مرا به بدى فرمان میدهد، به تو شکایت میکنم. امّاره با آمر فرق میکند. آمر به معنای امرکننده است و صدور یک امر برای صدق عنوان آمر کافی میباشد، ولی امّاره بر وزن فعّاله صیغۀ مبالغه به معنای کثیرالأمر است؛ یعنی کسی که بسیار دستور میدهد که فلان کارها را انجام دهی.
علمای ادبیات عرب وقتی میخواهند زیادی صفت یا انجام کاری را بیان کنند، از صیغۀ مبالغه استفاده میکنند؛ مثلاً به فردی که علوم فراوانی دارد علّامه میگویند، یا فردی که در علم نسبشناسی و شجرۀ انساب خیلی مسلّط است، نسّابه میگویند.
منظور از نفس امّاره این است که بهجای امر کردن به خوبی، همواره به زشتی، گناه و رذایل اخلاقی و مانند آن امر میکند. نفس امّاره به سبب اینکه نازلترین مرتبۀ نفس ناطقه است و هنوز بهطور کامل تربیت نیافته، در دعوت کردن به بدیها تلاش زیادی دارد؛
لذا کسانی که درصدد تهذیب نفس بر میآیند، میبینند این نفس همیشه آنان را به کارهای زشت و لهو و لعب فرا میخواند؛ ازاینرو در دعاهای مأثوره تعلیم داده شده که در تمام لحظهها از خداوند(عزّ و جلّ)از شرور چنین نفسی مصونیّت بخواهیم؛ چون ممکن است نفس امّاره از غفلت ما، گرچه کمتر از چشم برهم زدن باشد استفاده کند و ما را به وادی نافرمانی بکشد:
«أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي مِنْ مَعَاصِيكَ وَ لَا تَكِلَنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً مَا أَحْيَيْتَنِي لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين»؛[2] خدایا! از تو مىخواهم كه مرا از گناهانت حفظ کن و تا زمانى كه زندهام نگاه داشتهاى هيچگاه حتى به اندازۀ یک چشم برهم زدن يا كمتر و بيشتر از اين به خود واگذار نكنى؛ زيرا نفس بسيار بدفرما است مگر آنكه تو رحم کنی اى مهربانترين مهربانان.
نفست اژدرهاست او كى مرده است
از غم بىآلتى افسرده است
گر بيابد آلت فرعون او
كه به امر او همىرفت آب جو
آن گه او بنياد فرعونى كند
راه صد موسی و صد هارون زند[3]
-
مبادرت ورزیدن به خطاها
«وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً»؛ بهسوی گناه میکشاند. ویژگی بارزِ دیگر نفس امّاره، مبادرت ورزیدن در انجام خطاهاست؛ یعنی وقتی با قبایح و زشتیها روبرو میشویم تلاش و کوشش زیادی دارد تا ما را به انجام دادن آنها وادار کند؛ لذا برخی به سبب مبادرت ورزیدن به بعضی گناهان مورد نکوهش خداوند قرار گرفتند:
{وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُريدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ}؛[4] كسانى كه در راه كفر شتاب میكنند، تو را غمگين نسازند. به يقين، آنها هرگز زيانى به خداوند نمىرسانند. خدا مىخواهد (آنها را به حال خودشان واگذارد و در نتيجه) بهرهاى براى آنها در آخرت قرار ندهد و براى آنها مجازات بزرگى است.
{وَ تَرى كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ}؛[5] بسيارى از آنان را مىبينى كه در گناه و تعدّى و خوردن مال حرام، شتاب مىكنند. چه زشت است كارى كه انجام مىدادند.
نفس امّاره در مورد فعلِ صواب، امر و شوقی ندارد و شاید عمل خوب را برای انسان پرزحمت یا کمارزش نشان دهد تا او را منصرف نماید؛ ازاینرو در روایت به مبادرت ورزیدن به امور خیر سفارش شدهایم، قبل از اینکه منصرف شده و به غیر آن مشغول گردیم: «بَادِرُوا بِعَمَلِ الْخَيْرِ قَبْلَ أَنْ تُشْغَلُوا عَنْهُ بِغَيْرِه»؛[6] پيش از آنكه به كارى ديگر بپردازید، به عمل خیر مبادرت کنید.
شاید به سبب همین ویژگی نفس (امرکننده به بدیها) است که خداوند برای بهرهمندی انسان از مغفرت و بهشت جاودان، امر به سرعت گرفتن کرده تا نفس امّاره برای منصرف کردن انسان فرصتی نداشته باشد: {وَ سَارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ}.[7]
در اهمّیّت مبادرت به امور خیر همین بس که اگر انسان به امور خیر مبادرت نورزد، ممکن است گرفتار نفس امّاره شود یا شیطانی از میان انسانها یا جنّیان او را به گمراهی بکشاند، چنانکه در زمان امام صادق(علیه السلام) به دلیل نشر افکار انحرافی فرقۀ مرجئه، امام(علیه السلام) به شیعیان دستور دادند که فرزندان خود را قبل از اینکه گرفتار فرقۀ مرجئه شده و گمراه شوند،
با احادیث اهل بیت(علیهم السلام) آشنا سازند: «بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَة»[8] و نیز دربارۀ ادای امانت از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که اگر مبادرت به ادای امانت نشود، ابلیس صد تا شیطان را بر او میگمارد تا با وسوسه او را گمراه کرده و مانع ادای امانت شوند.[9]
-
حرص ورزیدن به معاصی
«وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً»؛ به نافرمانیهایت حریص است. «مُولَعَه» به معنای حریص بودن است. حرص و ولع با متعلّقش سنجیده میشود؛ اگر متعلّق آن مرضیّ و محبوب خداوند باشد، حرص و ولع دربارۀ آن هم امری پسندیده خواهد بود، چنانکه در زیارت امینالله آمده: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي … مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِك»؛[10] خدایا نفس مرا به گونهای قرار بده که بر یاد کردن و خواندن تو حریص باشد،
ولی اگر متعلق آن مبغوض خداوند باشد، حرص و ولع دربارۀ آنهم قبیح خواهد بود؛ ازاینرو حرص و ولع داشتن برای ارتکاب معاصی از نشانههای نفس امّاره شمرده شده است؛ چون نفس امّاره برای لذّت بردن از گناهان آرام و قرار ندارد و سرگرمیِ دایمی او در مخالفت با پروردگار است.
-
قرار گرفتن در معرض سخط الهی
«وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً»؛ موجبات خشم و غضبت را فراهم ساخته است. از دیگر نشانههای نفس امّاره این است که بهجای قرار گرفتن در معرض نفحات الهی، خود را در معرض غضب و سخط پروردگار قرار میدهد؛ یعنی بهجای اینکه ظرف وجودی او آمادۀ نزول و دریافت رحمت و فضل خداوند باشد، آمادۀ نزول نقمت و سخط الهی است. در روایات سفارش شده است خود را در معرض نفحات الهی – که از رحمت الهی نشأت میگیرد – قرار دهید.[11]
در دعاها نیز تعلیم داده شده تا نفحات کریمانه را از خداوند درخواست کنیم.[12] در مناجات راغبین به خداوند متعال عرض میکنیم: «وَ هَا أَنَا مُتَعَرِّضٌ لِنَفَحَاتِ رَوْحِكَ وَ عَطْفِكَ»؛[13] خود را در معرض نفحات جانبخش و مهربانانهات قرار دادهام. برای نمونه برای اینکه در معرض نفحات جهنم – که از سخط الهی، نشأت میگیرد – قرار نگیریم، در روایتی به مهلت دادن شخص مُعسِر[14] یا بخشیدن حق خویش سفارش شده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم): مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقِيَهُ مِنْ نَفَحَاتِ جَهَنَّمَ فَلْينْظرْ مُعْسِراً أَوْ لِيَدَعْ لَهُ مِنْ حَقِّهِ»؛[15] پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: هر کس دوست دارد خدا او را از عذاب جهنّم ایمن بدارد، بدهکارِ تنگدست خود را مهلت دهد یا مقداری از طلب خود صرفنظر نماید و به او ببخشد.
البته همۀ خوبیها انسان را از نفحات جهنم دور نگه میدارد.
-
سوق دادن به راههای هلاکت
«تَسْلُكُ بِي مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ»؛ مرا به راههای نابودى میکشاند. نفس به سبب ویژگی اوّلش – أمّارةٌ بِالسُّوءِ – همواره آدمی را به راههای هلاکت و نابودی میکشاند. امیرمؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «ضَابِطُ نَفْسِهِ عَنْ دَوَاعِي اللَّذَّاتِ مَالِكٌ وَ مُهْمِلُهَا هَالِك»؛[16] کسی که در مواجهه با لذّتها، خواستۀ نفس را برآورده نسازد، مالک نفس و کسی که نفسش را رها کند تا هر کاری بکند، هلاک یافته است.
علّت هلاکتِ صاحب نفس امّاره این است که با گوش دادن به اوامر نفس، از راه حق منحرف میشود و در راه باطل قدم میگذارد که راه باطل، هلاکت را به دنبال دارد. البته باید توجه داشت که هلاکت گاهی دنیوی است و عذاب و بلای دنیوی را در پی دارد و گاهی اخروی است که عذاب اخروی را به دنبال دارد.
-
پستترین هلاکت یافتگان
«وَ تَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ»؛ مرا در نزد تو پستترین هلاک شوندگان قرار میدهد. اگر آدمی درصدد تزکیۀ نفس برنیاید و درون خویش را از رذایل اخلاقی و اعتقادی تخلیه نسازد، به مرور قلب او محل رفتوآمد شیاطین قرار میگیرد و نفسش هم شیطانی شده و از پستترین هلاکت شدگان خواهد بود.
امام سجاد(علیه السلام) پستترین مخلوق را کسی میداند که بیحدّ و اندازه از هوای نفسش پیروی میکند.[17] راه پیشگیری از هلاکت نفس، اصلاح و مزیّن کردن درون به اخلاق حمیدۀ الهی است.
-
بهانه و توجیه آوری
«كَثِيرَةَ الْعِلَلِ»؛ زیاد بهانه میآورد. نفس امّاره برای اینکه بتواند از زیر بار تکالیف الهی شانه خالی کند و از حریم الهی پا را فراتر بگذارد، سعی مینماید بهانه بیاورد و توجیه کند.
بهانهآوری و توجیهکردنِ کارهای غیر مشروع و معقول، بلایی است که اکثر مردم عمداً یا سهواً گرفتار آن هستند و چهبسا کسانی که اهل علم و دانش هستند، بهتر توجیه میکنند تا رنگ و بوی شرعی و عقلی هم به خود بگیرد؛ بنابراین سالک الی الله خیلی باید مواظب حیله و مکر نفس باشد که از راههای به ظاهرشرعی و عقلی هم نتواند در او نفوذ کند و او را به نافرمانی پروردگارش وا دارد.
برخورد امام صادق (علیه السلام) با توجیهگر
روزی امام صادق(علیه السلام) که دربارۀ هدایت سخن میگفتند، فرمودند:
هر کس از هوسهای نفسانی پیروی کند و خودرأی باشد، مانند شخصی است که شنیدم افراد سادهلوح و نادان به او احترام زیادی میکنند و فضایل او را بازگو میکنند تا اینکه تصمیم گرفتم دنبالش بروم و بهطور ناشناس او را از نزدیک ببینم و از درجات معنویاش آگاه شوم. از دور دیدم عدۀ زیادی از مردم جاهل مجذوب او شدهاند، سروصورتم را پوشاندم که کسی مرا نشناسد. دیدم آن شخص همواره با نیرنگهای خود، مردم را فریب میدهد.
وقتی از مردم جدا شد، بهصورت ناشناس به دنبال او حرکت کردم، دیدم به یک نانوایی رسید، نانوا را غافل کرد و دو عدد نان برداشت؛ با خود گفتم شاید آن دو نان را خریداری کرد. در ادامۀ مسیر به انار فروشی رسید و او را سرگرم حرفهای خود کرد. وقتی که او هم غافل شد، دو عدد انار دزدید. من از این کار او تعجب کردم، ولی با خود گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد. با خود گفتم: منظورش از این کار چیست؟
ازآنجا رفت و به شخص بیماری رسید و دو قرص نان و دو انار را به او داد و ازآنجا رفت. دنبالش حرکت کردم، دیدم در بیابان به آلونکی وارد شد. نزد او رفتم و گفتم: ای بندۀ خدا! آوازهات را شنیدهام که مردم از تو تعریف میکردند و مشتاق دیدارت شدم، حالا به ملاقات تو آمدم، ولی کارهایی از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد. سؤالی دارم که برایم توضیح بده، شاید قلبم آرام گیرد.
گفت: سؤال تو چیست؟
گفتم: دیدم به نانوایی رفتی و دو قرص نان برداشتی، سپس به انار فروشی رفتی و دو عدد انار دزدیدی! به من گفت: پیش از هر چیز بگو بدانم تو کیستی؟
گفتم: یکی از فرزندان آدم(علیه السلام) و از امّت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستم. گفت: توضیح بده که از کدام خاندان هستی؟
گفتم: مردی از خاندان نبوت هستم. گفت: در کجا سکونت داری؟ گفتم: در مدینه.
گفت: شاید تو همان جعفربنمحمد(علیهما السلام) باشی؟ گفتم: آری.
معترضانه به من گفت: حسب و نسب و بستگی تو به خاندان نبوت هیچ سودی به حال تو نخواهد داشت؛ چون علم به معارف جدّ و پدرت را ترک کردهای و آنچه را لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه میباشی.
گفتم: آن چیست؟
پاسخ داد: کتاب خدا. گفتم: به کجای قرآن ناآگاهم؟!
گفت: توجّه به این آیه نداری که خداوند میفرماید: {مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها}؛[18] هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد، جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید. من دو قرص نان و دو عدد انار را دزدیدم که مطابق این آیه، چهار گناه انجام دادم و وقتی آن نان و انارها را به فقیر صدقه دادم، برای هر صدقه ده پاداش به من میرسد؛ بنابراین چهل پاداش خواهم داشت. چهار گناه را از چهل کم میکنم، سیوشش ثواب برای من خواهد ماند.
امام صادق (علیه السلام) وقتیکه این سخن را از او شنید، فرمود: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَنْتَ الْجَاهِلُ بِكِتَابِ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّهُ(عزّ و جلّ)يَقُولُ: {إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين}[19]»؛ مادرت به عزایت بنشیند، تو به دستورات قرآن جاهل هستی، آیا نشنیدهای که خداوند در قرآن میفرماید: «بیگمان خداوند عمل افراد پرهیزگار را میپذیرد.»
آنطوری که توجیه میکنی صحیح نیست، بلکه حقیقت این است که تو دو قرص نان و دو انار دزدیدی، باهم میشود چهار گناه و چون بدون اجازۀ صاحبش صدقه دادی، چهار گناه دیگر هم اضافه میشود و درمجموع هشت گناه مرتکب شدی، نه اینکه چهل پاداش کسب کرده باشی و سی شش پاداش از خدا طلبکار باشی!
در ادامه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «بِمِثْلِ هَذَا التَّأْوِيلِ الْقَبِيحِ الْمُسْتَكْرَهِ يَضِلُّونَ وَ يُضِلُّون»؛ به مانند اینگونه توجیههای زشتوناپسند، مردم را گمراه میکنند و خود نیز گمراه میشوند.[20]
توجیهگری معاویه و پاسخ امام علی(علیه السلام)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: معاویه دربارۀ قتل عمار یاسر(ره) گفت: علی(علیه السلام) او را کشته نه من؛ زیرا علی(علیه السلام) او را به میدان جنگ فرستاده است. امام علی(علیه السلام) در ردّ سخن معاویه فرمود: اگر این سخن معاویه درست باشد، باید بگوییم: پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمزه را کشت؛ زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمزه را به میدان جنگ فرستاد.[21]
برخی توجیههای افراد جاهل که در قرآن کریم بیانشده عبارتند از: قتل دختران خویش به بهانۀ عدم توانایی تأمین روزی آنان،[22] تمسّک به رسوم نیاکان خود برای بتپرستی،[23] متوسّل شدن به نوعی جبر برای اعتقاد به شرک،[24] فرار از جنگ به سبب عدم حفاظ داشتن و آسیبپذیر بودن خانههایشان[25] و عدم شرکت در جنگ با رومیان به بهانۀ اینکه احتمال دارد دلهایشان توسط زنان و دختران زیباروی رومی ربوده شود.[26]
-
آرزوی دراز
«طَوِيلَةَ الْأَمَلِ»؛ آرزویش طولانى است. همۀ موجودات بهویژه انسانها در زندگی، خواهان لذّتبردن از اقسام لذایذ هستند؛ لذا دوست دارند لذّتها همیشگی باشند و در صورت وجود لذتهای بالاتر از آنها هم بهرهمند شوند.
برخی به سبب برخورداری از بینش بالای دینی دنبال لذّاتی هستند که مضرّ به امر دین و آخرت آنان نباشد؛ به همین جهت بالاترین آرزوی خویش را بهرهمندی از لذایذ معنوی و الهی قرار داده و بیشترین تلاششان را صرف کسب این لذایذ میکنند. همچنین از لذایذ دنیوی بهاندازهای که مورد رضایت خداوند باشد، بهره جسته و آنها را بالاترین هدف خویش قرار نمیدهند.
در مقابل، کسانی که از اندیشۀ دینیِ مقبولی بهرهمند نیستند، آگاهیشان محدود به امور دنیوی خواهد بود[27] در نتیجه بیشترین سعی و تلاش آنان هم برای دست یافتن به لذایذ دنیوی صرف میشود.
چنین کسانی که همۀ هستی و واقعیّت را همین جهان مادی میدانند، نهایت آرزویشان همین لذایذ مادی خواهد بود و برای بهرهمند شدن از آنها از هیچ سعی و تلاشی دریغ نمیکنند؛ ازاینرو نفس امّاره برای اینکه آنان به آرزوهای طولانی خود برسند و از این لذایذ بهره ببرند، آنها را ترغیب میکند تا هر عمل قبیحی را مرتکب شوند.
صاحب چنین نفسی، چون اعتقاد راسخی به آخرت و روز جزا ندارد، از انجام دادن هیچ عمل قبیح و زشتی ابا نخواهد کرد؛ از همینرو در روایت داریم «مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَل»؛[28] کسی که آرزوی طولانی داشته باشد – بهمرور – اعمال و کردار او هم زشت و ناپسند خواهد شد.
آنكه شد مشغول دنياى دنى
ساخته مغرورش آن طول امَل
دايماً در جهل و غفلت بىخبر
تا رسد نزدیک او پیک اجل
ناگهان چون مرگ آيد بر سرش
گردد او را قبر صندوق عمل[29]
برگرفته از کتاب نجوای سالکان شرح مناجات خمس عشر امام سجاد (علیه السلام)
تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی(دامظله)
علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:
[1]. مولوی، مثنوی معنوی، ص 57 – 58.
[2]. كلينى، الكافي، ج 3، ص 345.
[3]. مولوی، مثنوی معنوی، ص 343.
[4]. آل عمران (3)، آیۀ 176.
[5]. مائده (5)، آیۀ 62.
[6]. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص110.
[7]. و براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان شتاب كنيد و بهشتى كه وسعت آن، آسمانها و زمين است و براى پرهيزگاران آماده شده است. آلعمران (3)، آیۀ 133.
[8]. كلينى، الکافی، ج 6، ج 47.
[9]. «… فَبَادِرُوا بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَإِنَّ مَنِ اؤْتُمِنَ عَلَى أَمَانَةٍ وَكَّلَ بِهِ إِبْلِيسُ مِائَةَ شَيْطَانٍ مِنْ مَرَدَةِ أَعْوَانِهِ لِيُضِلُّوهُ وَ يُوَسْوِسُوا إِلَيْهِ حَتَّى يُهْلِكُوهُ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ(عزّ و جلّ)»؛ به ادای امانت مبادرت کنید؛ چون هر گاه کسی امانتی را به عهده گرفت، ابلیس صد شیطان سرکش خود را بر او میگمارد تا آنچنان وی را اغوا و وسوسه کنند تا به شقاوت و نگونبختیاش منتهی گردد، مگر آن کس که خدا او را حفظ و مصونیت بخشد. شیخ صدوق، الامالی، ص 295.
.[10] ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 40.
[11]. «إِنَّ لِلَّهِ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَرَصَّدُوا لَهَا». ابن أبی جمهور، عوالي اللئالي، ج 1، ص 296.
[12]. «أَسْأَلُكَ نَفْحَةً مِنْ نَفَحَاتِكَ كَرِيمَةً رَحِيمَةً تَلُمُّ بِهَا شَعْثِي وَ تُصْلِحُ بِهَا شَأْنِي وَ تَقْضِي بِهَا دَيْنِي وَ تَنْعَشُنِي بِهَا وَ عِيَالِي وَ تُغْنِينِي بِهَا عَمَّنْ سِوَاك»؛ از تو نسيمى از نسيمهاى بزرگوارانه و مهرورزانهات را خواهانم كه به وسيلۀ آن پريشانى مرا گرد آورده و كار و حالم را سامان داده و وامم را ادا نموده و من و افراد تحت تكفّلم را بالا برى و از غیر خودت بىنياز گردانى. شیخ طوسى، تهذيب الأحكام، ج 3، ص 90.
[13]. شیخ حرّ عاملی، الصحیفة السجادیّة الثّانیة، ص 34 – 35.
[14]. کسیکه به واسطۀ نداشتن دارایی، توانایی پرداخت قرض و دین خود را ندارد.
[15]. عیّاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 154.
[16]. تمیمی آمدی، غرر الحكم و درر الكلم ، ص 427.
[17]. «اللَّهُمَّ إِنِّي أُصْبِحُ وَ أُمْسِي مُسْتَقِلًّا لِعَمَلِي، مُعْتَرِفاً بِذَنْبِي مُقِرّاً بِخَطَايَايَ أَنَا بِإِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي ذَلِيلٌ عَمَلِي أَهْلَكَنِي وَ هَوَايَ أَرْدَانِ، وَ شَهَوَاتِي حَرَمَتْنِي»؛ خدایا! روز را به شب و شب را به روز میرسانم، در حالی که عملم را اندک میشمارم، به گناهم معترفم، به خطایم اقرار دارم، من به سبب زیادهروی بر ضد خودم به خاطر گناه، خوارم، عمل زشتم هلاکم ساخته، هوسم مرا پست کرده و شهواتم مرا از رحمتت محروم نموده است. الصحيفة السجادية، ص 256.
[18]. انعام (6)، آیۀ 160.
[19]. مائده (5)، آیۀ 27.
[20]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 33 ـ 35.
[21]. همان، ص 35.
[22]. {وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً}؛ و فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد. ما آنها و شما را روزى مىدهيم. مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است. اسراء (17)، آیۀ 31.
[23]. {إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّة وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ}؛ ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مىکنیم. زخرف (43)، آیۀ 23.
[24]. {لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا}؛ اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشدیم و نه پدران ما. انعام (6)، آیۀ 148.
[25]. {وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَة إِنْ یُرِیدُونَ إِلاّ فِراراً}؛ و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بى حفاظ است درحالى که بى حفاظ نبود؛ آنها فقط مىخواستند [از جنگ] فرار کنند. احزاب (33)، آیۀ 13.
[26]. {وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی}؛ بعضى از آنها مى گویند: به ما اجازه ده [تا در جنگ شرکت نکنیم] و ما را به گناه نیفکن. توبه (9)، آیۀ 49.
[27]. «وَ لا تَجْعَلِ الدُّنْيا أَكْبَرَ هَمِّنا وَ لا مَبْلَغَ عِلْمِنا»؛ دنيا را بزرگترين همّ ما و نهايت دانش ما قرار مده. سید بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج3 ، ص32؛ {يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون}؛ آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مىدانند و از آخرت (و پايان كار) غافلند. روم (30)، آیۀ 7.
[28]. نهج البلاغة، ص 475.
[29]. مولانا شوقى، ديوان امام على بن ابىطالب(علیهم السلام)، ص 102.





