«قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): أَفْضَلُ الْوَصَايَا وَ أَلْزَمُهَا»؛ امام صادق(علیه السلام) میفرماید: بالاترین و لازمترین سفارشها برای انسان عبارتند از موارد زیر:
«أَنْ لَا تَنْسَى رَبَّک وَ أَنْ تَذْکرَهُ دَائِماً»؛ نخستین شرط سیر و سلوک این است که نباید ربّ خود را فراموش کنی. ربّ؛ یعنی کسی که همۀ نعمتها از جانب او بوده، شما را پرورش داده و تربیت کرده است. آیا از عدل و انصاف است که چنین پروردگار پر مِهر و محبّت و مهربانی داشته باشیم، ولی به غیر او توجّه کرده و او را فراموش کنیم؟ به همین جهت میفرماید: اولین گام سیر و سلوک این است که خداوند متعال را با این همه نعمت و محبّت فراموش نکنی و او را در همه حال یاد کنی.
یاد خدا مسئلهای است که در هر زمان و مکانی و در هر حالی ممکن است؛ یعنی انسان میتواند از جهان و اشیای آن عبرت و پند گرفته و از آیات آفاقی و انفسی، خدا را ببیند و یاد کند. حضرت استاد آقای حداد(ره) بیشتر بر همین شرط اوّل تأکید داشتند و به شاگردانشان سفارش میکردند. وقتی فردی خدمت ایشان شرفیاب میشد، به او سفارش میکردند: تو باید یاد خدا را تمرین کنی، او را مرتّب شب و روز در دل خود جای داده و محبّتش را در دل ایجاد کنی تا بتوانی به بقیۀ امور پی ببری.
«وَ لَا تَعْصِيَهُ»؛ شرط دوّم این است که دستورات او را نباید نافرمانی کنی که البته شرط اوّل و دوّم لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی وقتی انسان عشق و محبّت خدا را در دل داشت، به دنبال این است که ببیند محبوبش چه میگوید و او را چگونه راهنمایی میکند؟ اگر اینطور باشد دیگر او را معصیت و نافرمانی نمیکند.
برای تأکید مطلب فرمودند: بندۀ خدایی که میخواهد به خدا برسد، شرطش این است که ببیند خدا کجا امر کرده، آنجا حضور پیدا کند و کجا نهی کرده، آنجا حضور پیدا نکند وگرنه با مخالفت کردنِ پروردگار نمیتوان به رشد معنوی و باطنی رسید. این مراقبه سالک است که او را به عشق الهی متصل میکند، ولی اگر بخواهیم هم خدا را دوست داشته باشیم و هم دستورات او را نافرمانی کنیم، قابل جمع نبوده و پذیرفتنی نیست که خدایناکرده در ضمن عبادت و پرستش، او را معصیت کنیم.
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «مَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَصَاهُ وَ أَنْشَدَ: کسی که نافرمانی خدا را کند، او را نشناخته است و این دو بیت شعر را خواندند:
تَعْصِي الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ
هَذَا لَعَمْرُک فِي الْفِعَــالِ بَدِيعٌ
لَوْ کانَ حُبُّک صَـادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ أَحَـبَّ مُطِيع»[1]
معصیت و نافرمانی خدا را میکنی، درحالیکه اظهار محبّت و دوستی او را مینمایی؟ به جانت قَسَم که این در میان کارها بسی عجیب و شگفت است. اگر دوستی تو راستین بود، بیتردید از خدا فرمان میبردی؛ چون دوستدار، فرمانبر و مطیع کسی است که او را دوست میدارد.
«وَ تَعْبُدَهُ قَاعِداً وَ قَائِماً»؛ شرط سوّم این است که باید او را در همۀ احوال ایستاده و نشسته عبادت کنی. منظور از این عبادت، عبادت لغوی است، نه عبادت اصطلاحی. عبادت اصطلاحی در شکل نمازهای واجب، مستحبّ، روزه و امثال آن است، امّا عبادت لغوی غیر از فرایض و واجبات، به پرستش فطری گفته میشود که انسان معبود را یکی دانسته و درهم و دینار، باغ، ثروت و قدرت را معبود نداند.
در حالت نشسته، خوابیده و ایستاده معبود را خدا بداند. به چنین فردی میگویند تو عابد خدا بودی، نه عابد درهم، دینار و دنیا. بعضی افراد برای کسی که مقداری پول و مال دارد کُرنش و خضوع میکنند که این بدترین صفت برای سالک است که در ضمن سلوک، غیرخدا را تعظیم کند، مگر مواردی که خود خداوند فرموده باشد که احترام و تعظیم کنید؛ مثل مقام پدر و مادر یا مقام معلم.
جاهایی که خودش فرموده است میگوییم خودت فرمودی و الّا در جاهای دیگری که سفارش به تعظیم نکرده یا اصلاً نهی کرده، نباید تعظیم کنیم و الّا از مقصد دور میمانیم.
«وَ لَا تَغْتَرَّ بِنِعْمَتِهِ»؛ شرط چهارم سیر و سلوک مغرور نشدن به نعمتهای خداوند است. وقتی خدا به شما نعمتی میدهد، مثل گشایش در رزق و روزی، کسبوکار خوب، عیال خوب و مسکن خوب که نعمتهای ظاهری هستند، نباید مغرور شوی یا در نعمتهای معنوی هم ممکن است غروری پیش بیاید.
اینکه میفرماید به نعمت خدا مغرور نباش، مخصوص نعمتهای دنیوی و مادّی نیست، بلکه ممکن است سالک در این راه، نعمتها، فضیلتها و کرامتهای معنوی و سلوکی ببیند و در همان اوایل راه مغرور شود. از باب مثال فردی که پیش ما میآمد، بعد از مدتی گفت: پیش استاد بهتری بروم! گفتیم: آقا! ما که کسی را دنبال شما نفرستادیم، خودتان آمدید حالا هم اگر میخواهی بروی برو. یک سال پیش آن فرد بود.
البته خواب و مکاشفه دیده بود که پیش آن استاد برود. بعد از جدایی از ما، نتوانست پیش آن استاد بماند و دوباره پیش ما برگشت، ولی اینبار گفت: ببین صلاحیّت استادی و دستگیری دارم یا نه؟ گفتم: آقاجان شما هنوز جوانی، نه ازدواج کردی و نه پختگی داری، چگونه استاد شوی؟! میگفت: من این همه اربعین بهجا آوردهام و این همه چلهنشینی داشتم.
آن وقتی که پیش ما بود میگفت: شما هر چه میخواهید به من دستور بدهید و هر کار سختی بگویید، انجام میدهم، ولی میخواهم زود به مقصد برسم. گفتم: عزیزم! رسیدن و نرسیدن دست من و شما نیست، شما باید به وظیفهات عمل کنی؛ در این طریقت شتابزدگی نداریم. بعضیها میخواهند این راه را با سرعت پیش بروند که درست نیست.
اگر در این راه چیزی به انسان دادند نباید مغرور شود و فکر کند که به عرش رسیده است. میگفت: من توحید ذاتی دارم و از ابوعلی سینا(ره) و ملاصدرا(ره) بالاترم. این همان دعوی و بزرگی نفس است. آقاجان! شما بهجای اینکه نفس خودت را بشکنی و خورد کنی، با این اعمال و افکار نفست را بزرگ کردی.
«وَ اشْکرْهُ أَبَداً»؛ شرط پنجم این است که سالک باید دائم الشّکر باشد، نه فقط سر سفرۀ غذا، بلکه همیشه باید زبانش گویای شکر او بوده و علاوه بر آن قلبش هم جویای شکر باشد؛ چون انسان حالات مختلف قلبی دارد: شکر قلبی، مراقبۀ قلبی، توسّل قلبی، معرفت قلبی. اینها اموری است که از دل برخاستهاند و ما باید روی اینها کار کنیم، از جمله موضوع شکر و سپاس خدا که آن هم با دل باشد.
وقتی زبان همراه دل سپاس گوید، خوب است وگرنه همانند کسی است که تسبیح به دست گرفته و مدام «شُکراً للّه، شُکراً للّه» میگوید، ولی زمانی که در زندگیاش گرهی بیفتد داد و فریادش بلند میشود، این چه شکری است؟ اگر انسان عبد شاکر باشد، شکر در او آرامش و صبر ایجاد کرده، در مقابل سختیها و بلاها صبور بوده و مقاومت میکند.
«وَ لَا تَخْرُجْ مِنْ تَحْتِ أَسْتَارِ رَحْمَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ»؛ شرط ششم این است که سالک باید خودش را همیشه زیر پرچم رحمت، عظمت و جلال خدا ببیند و تخلّف و تمرّد نکند. عظمت او انسان را کوچک میکند؛ ازاینجهت در دعا میخوانیم: «… وَ فِي نَفْسِي لَک فَذَلِّلْنِي وَ فِي أَعْيُنِ النَّاسِ فَعَظِّمْنِي …»؛[2] و مرا در نزد خود(نفسم) خوار و در چشم مردم بزرگ بدار.
خدایا! اگرچه مرا در دیدگاه مردم عزیز و خوشنام کرده و موقعیت اجتماعی میدهی، ولی دلم میخواهد بین من و تو اینطور نباشد؛ اگر پیش مردم عزیزم، نفْسم پیش تو همیشه ذلیل باشد. حالا اگر پیش مردم عزّت را میدهی بده، ولی ذلّت را از من نگیر. بعد فرمودند: «فَتَضِلَّ وَ تَقَعَ فِي مَيْدَانِ الْهَلَاک»؛ اگر خودت را در مقابل عظمت خدا عظیم ببینی هلاک میشوی؛ چون اگر عظمت خداوند متعال در دل سالک وارد شود، او را همیشه خاضع، خاشع و عبد قرار میدهد.
«وَ إِنْ مَسَّک الْبَلَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ أَحْرَقَتْک نِيرَانُ الْمِحَنِ»؛ امام صادق(علیه السلام) میفرماید: تو باید همیشه آثار عظمت خداوند را در خودت پیدا کنی، هرچند تو را به بلا و سختیها انداخته و با آتش محنتها و بلاها بسوزاند، بازهم نباید از او دست برداری. بعضیها خیال میکنند چون به راه خدا آمدهاند همۀ امور زندگی و دنیایشان باید ردیف و درست شود، درحالیکه اینطور نیست. عزیزم! وقتی به راه خدا بیایی باید بلا و سختی ببینی تا پخته شوی.
«وَ اعْلَمْ أَنَّ بَلَايَاهُ مَحْشُوَّةٌ بِکرَامَاتِهِ الْأَبَدِيَّةِ»؛ از شرایط دیگر سیر و سلوک الی اللّه، علم به این است که هر چه از بلاهای آسمانی و غیرآسمانی برای سالک پیش بیاید، بعداً متوجه میشود که آنها کرامت ابدی داشته، ولی او غافل بوده است. «وَ مِحَنَهُ مُورِثَةٌ رِضَاهُ وَ قُرْبَهُ»؛ وقتی محنتهای الهی برای بنده بیاید و او صبر کند و از امتحان الهی سرافراز بیرون بیاید، این موجب میشود رضا و قرب خداوند را بهدست آورد. اگر نتیجۀ بلایا این است که انسان به قرب الهی برسد باید از بلایا خوشحال باشد.
در بلا هم میچشم لذّات او
مات اویم، مات اویم، مات او[3]
«وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ»؛ شما باید حوصله کنی، هر چیزی را همان ساعت در دستت نمیگذارند، ممکن است سالها در این راه بمانی، ولی در پایان به عاقبت خوب برسی؛ پس «بَعْدَ حِينٍ» یعنی ممکن است سیر و سلوک شما بعد از مدّتی ثمر بدهد، امّا اگر از همان روز اوّل دنبال ثمره باشی، بدان که به این زودی پیش نمیآید.
«فَيَا لَهَا مِنْ أَنْعُمٍ لِمَنْ عَلِمَ وَ وُفِّقَ لِذَلِک»؛ امام صادق(علیه السلام) میفرماید: صفات برجستهای که گفته شد، چه نعمتهای خوبی هستند برای فردی که علم و توفیق این فضایل را پیدا کرده است. او خواهد فهمید که خدا چقدر او را دوست داشته که به این مسیر آورده است. حالِ بعضی از کسانی که در این راه وارد میشوند حالِ عنایتی است؛ یعنی خانواده و محیطش غیرمذهبی بود، امّا در دل این شخص جرقّهای پدید آمده و وارد این راه شده است.
این خیلی قابلستایش است که همۀ اهل خانوادهاش بیحجاب، بدحجاب، بینماز یا اصلاً به چیزی اعتقاد ندارند، ولی از میان آن خانواده جرقّه و نوری به دل او خورده و دنبال این راه و استاد میگردد تا دستش را بگیرد. آیا این جز عنایت و مدد غیبی چیز دیگری است؟ پس باید قدر بداند تا آن نعمت بزرگ را از دست ندهد. افرادی بودند که خداوند به آنها الطاف و مددهایی کرده و مدّتی هم در این مسیر طیّ طریق نمودند، امّا چون قدردانی نکردند، از این راه، منحرف شدند.
از خداوند(عز و جل) میخواهیم به ما کمک کند تا بتوانیم راه سیر و سلوک را هرچند سنگین است به مقصد برسانیم.
برگرفته از کتاب عرفان اهل بیتی
تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی
علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:
[1]. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 294.
[2]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص 68.
[3]. مولوی، مثنوی معنوی، ص 257.