اقسام نفس در قرآن

مسئلۀ نفس از مباحث محورى عرفان است؛ زیرا عرفان در تمام مسائلى كه مطرح مى‌كند، تزكیه و تصفیۀ نفس را مورد توجه قرار مى‌دهد. كسى كه نفس سركش را رام نكرده و غرایز و شهواتش را با برنامه‌هاى الهى مقید ننموده و از خود نگذشته و روى دل به جانب قبلۀ حقیقى نكرده، نمى‌تواند عارف باشد. تهذیب و تزكیۀ نفس از اهداف عمده و اساسى انبیاى الهى بود. به قول عارف شبستری(قدس سره):

موانع‏ تا نگردانى ز خود دور

درون خانۀ دل نایدت نور[1]

تمام بدبختى‌هایى كه در دورۀ حیات دنیوی گریبان‌گیر بشر بوده، علت و منشأیى جز هواى نفس نداشته است. از صاحب نفس شریره نمى‌توان توقع خیر داشت و اگر خیرى هم از او صادر شود به دایرۀ حبط كشیده مى‌شود. در این‌جا انواع نفس را از دیدگاه قرآن بیان کرده و به شرح آن می‌پردازیم. نفس ناطقۀ انسانی دارای مراتبی است که در یک بیت جمع شده است:

نفس اماره و لوامه‌ست و دیگر ملهمه

مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست[2]

  1. نفس اماره

این مرتبه، نازل‌ترین مرتبۀ نفس می‌باشد که با هوا و هوس‌ها آمیخته بوده و نیرویی است که انسان را همواره به بدی، گناه و نافرمانی حضرت حق فرا می‌خواند. این نفس حیوانى در زندگى انسان غلبۀ كامل و سلطۀ شدید دارد؛ لذا نفس اماره را چنین تعریف می‌کنیم: نفس اماره همان طبیعت نخستین است که صاحبش را به خواسته‌ها و دستورهای بسیاری که مرضیّ خدا نیست وا می‌دارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مورد نفس اماره می‌فرماید:

«مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ‏ النَّعَامَةِ تَأْكُلُ الْكَثِیرَ وَ إِذَا حُمِلَ عَلَیهَا لَا تَطِیرُ وَكَمَثَلِ الدِّفْلَى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَطَعْمُهُ مُرٌّ»؛[3] مَثل نفس، مَثل شترمرغ است كه بسیار می‌خورد و زمانی كه چیزی روی او گذاشتی پرواز نمی‌كند و مَثل خر زهره است كه رنگی زیبا و طعم تلخی دارد.

این همان نفسی است که حضرت در جای دیگری درباره‌اش فرموده‌اند: «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیك‏»؛[4] دشمن‌ترین دشمنان تو، نفس توست كه میان دو پهلویت قرار گرفته است. چون مبارزه با دشمن، لازم و ضروری است، پس سالک باید تمام تلاش خود را در مبارزه با نفس امارۀ خود قرار دهد و از تن دادن به هوی‌ و هوس‌های آن خودداری کند.

مبارزه با نفس اماره و سرکش باعث می‌شود که این نفس كم كم از رذائل پاک و تزکیه شده و جلا یابد و به تدریج از مرتبۀ پایین به مرتبۀ بالاتر رفته و كیفیتش تغییر کند. البته نباید خیال کرد كه وقتی سالک ترقی نمود، نفس اماره تمام شده و اثری از آن نمی‌ماند، بلکه ممكن است باز هم مقداری از آن باقی مانده باشد.

وقتی سالک به نفس ملهمه ‌رسید، آثاری از نفس لوامه در آن می‌ماند، ولی در نفس مطمئنه هیچ آثاری از قبل نمی‌ماند؛ پس سالک باید همیشه مواظب و مراقب باشد که مبادا گرفتار دام‌های نفس اماره نشود. كیفیت و مراتب نفس از نظر تزكیه و پاک‌سازی شدّت و ضعف دارد و سالک در هیچ حالی نباید خاطرش از آن آسوده باشد.

امام زین‌العابدین(علیه السلام) در کنار «مناجات العارفین»، «مناجات المحبّین» و سایر مناجات‌های توحیدی و عاشقانه با خدا، «مناجات الشاکین» را هم دارند و با تضرع از نفس به خدا شکایت کرده و به او پناه می برند: «اِلهی إِلَیكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً»[5] یا حضرت یوسف(علیه السلام) به خدا عرض کرد:

{وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّ}؛[6] من خودم را تبرئه نمی‌‎كنم؛ زیرا نفس بسیار به بدی دستور می‌دهد، مگر این‌كه خدایم رحم كند.

این‌ها برای این است که اولاً حال باطنی‌شان در مقابل حضرت حق(جل جلاله) این‌گونه خاضع و خاشع بوده، ثانیاً به ما بفهمانند کار مبارزه با نفس اماره آسان نیست و نباید لحظه‌ای از مکر و تسویلات این نفس غافل شد و در هر لحظه باید به خدا پناه برد. با امّاره بودن نفس، نفس ناطقه به هیچ وجه نمى‌تواند رخسارۀ ملكوتى خود را تجلّى دهد.

رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی(قدس سره) که در فلسفه، اخلاق و عرفان استاد بودند، در کتاب شرح چهل حدیث عباراتی در مورد نفس خود به کار برده‌اند که قابل توجه است:

«اى نفس لئیم نویسنده كه اظهار مى‏كنى باید فكرى براى روز سیاه كرد و از این بدبختى باید خود را نجات داد، اگر راست مى‏گویى و قلبت با زبانت همراه است و سرّ و علنت موافق است، چرا این‌قدر غافلى و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است و هیچ در فكر سفر پر خطر مرگ نیستى.

 عمرت گذشت و دست از هوى و هوس برنداشتى، عمرى را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندى. عن‏قریب اجل مى‏رسد و پایبند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودى. تو خود واعظ غیر متعظى و در زمرۀ منافقان و دورویانى و بیم آن است كه اگر به این حال بگذرى، با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوى.»[7]

ببینید ولیّ فقیه و مرجع تقلیدی عارف، كسی كه در اوج رهبری سیاسی کشور قرار داشت، چگونه دربارۀ نفس خودش قضاوت می‌کند. شما این را چگونه تفسیر می‌كنید؟! این کلمات همه بیان‌گر حال ایشان است؛

لذا اگر اولیای الهی مانند مرحوم آیت الله بهجت(قدس سره) یا مرحوم آیت الحق سید هاشم حداد(قدس سره) از این تعابیر دارند، به این جهت است که اولاً از دشمنی و عداوت شدید نفس اماره با خود آگاه هستند، ثانیاً در مقابل آن جلال و عظمت و هیبت ذات اقدس الهی احساس شکستگی، خضوع و خشوع دارند.

اگر این احساس خضوع و شكستگی در برابر خدا برای سالک نباشد، نفسْ او را زمین‌گیر کرده و دیگر نمی‌تواند به تكامل و ترقی برسد؛ بنابراین حال باطنی سالک باید همیشه این‌طور باشد كه نفسش را مذمّت كند و در هر حال دستش به عجز و گدایی در بارگاه حضرت حق بلند باشد تا بلکه دستش را بگیرند، ولی اگر سالکی خیال کند که من ریاضت‌ها و زحمت‌ها کشیده‌ام و اربعینیات انجام داده‌ام، گرفتار نفس اماره شده و سقوط خواهد کرد.

مادر بت‌ها بت نفس شماست‏

ز آن‌كه آن بت مار و این بت اژدهاست[8]

دوزخ‏ است‏ این‏ نفس‏ و دوزخ اژدهاست

كاو به دریاها نگردد كم و كاست‏

هفت دریا را در آشامد هنوز

كم نگردد سوزش آن خلق سوز

عالمى را لقمه كرد و در كشید

معده‏اش نعره زنان‏ هَلْ مِنْ مَزِید

چون كه جزو دوزخ است این نفس ما

طبع كل دارد همیشه جزوها[9]

  1. نفس لوّامه

نفسی که صاحب خود را هنگام ارتکاب خطا، حرام، منکرات و تمام چیزهایی که رضای خداوند(جل جلاله) در آن نیست ملامت می‏کند. مرتبۀ این نفس از نفس امّاره بالاتر است. نفس لوّامه بعد از شروع تزکیه و تهذیب نفس به دست می‌آید. چون این نفس در پیشگاه الهی دارای فضیلت و ارزش است، در سورۀ قیامت بدان سوگند یاد کرده است: {لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}[10]  سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس ملامت‌گر.

سالک پس از مجاهدات و تزکیه و تهذیب باطنی به این مرتبه از نفس ارتقا می‌یابد، هر چند گاهی بر اثر غلبه و طغیان غرائز، گرفتار برخی لغزش‌ها می‌شود، ولی فوراً پشیمان شده و به ملامت و سرزنش خویش می‌پردازد و با خلوت و اشک و ناله به درگاه حق، به سوی حق برمی‌گردد؛

بنابراین نفس لوّامه برای سالک از این نظر که او را در هنگام خطاها و لغزش‌ها سرزنش و ملامت می‌کند و راه بازگشت او را به سلوک فراهم می‌کند، مهم است. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) _ در سفارش خود به ابن مسعود _ فرمود:

«یا ابْنَ مَسْعُودٍ أَكْثِرْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَالْبِرِّ فَإِنَّ الْمُحْسِنَ وَالْمُسِی‏ءَ ینْدَمَانِ، یقُولُ الْمُحْسِنُ: یا لَیتَنِی‏ ازْدَدْتُ‏ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَیقُولُ الْمُسِی‏ءُ: قَصَّرْتُ وَتَصْدِیقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى:‏ {وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}»؛[11] ای پسر مسعود! کارهای شایسته و نیک، بسیار به جای آور؛ زیرا نیکوکار و بدکار هر دو پشیمان می‌شوند. نیکوکار می‌گوید: کاش خوبی‌های بیشتری انجام می‌دادم و بدکار می‌گوید: کوتاهی کردم. مؤید این مطلب، سخن خدای متعال است که می‌فرماید: و سوگند به ملامت‌گر.

  1. نفس ملهمه

نفس ملهمه، نفسی است که سالک بعد از ملامت بسیارِ نفس امّاره و مجاهدت‌های سخت و طولانی، به تدریج نیروی تشخیص حق از باطل را در خود احساس می‌کند. در این مرتبه، نفس دارای الهام و فرقان می‌شود؛ یعنی حالتی از تشخیص و بصیرت برای سالک پیدا شده و می‌تواند با نوری كه خدا در دلش قرار داده، راه درست را پیدا كند.

حتی اگر هیچ كسی هم نباشد، او می‌تواند با تأمل و فرو رفتن در باطن خود، زمزمۀ تشخیص درست را از درونش درک کند، همان‌طوری که خداوند(عز و جل) می‌فرماید: {إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا}؛[12] اگر تقوای الهی را پیشه کنید، برایتان نیرویی قرار می‌دهد كه خوب را از بد بشناسید.

یا در آیۀ دیگری فرمود: {وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُكُمُ اللَّهُ}؛[13] پرهیزگار باشید تا خداوند از علمش به شما بیاموزد. این علم، كسبی نیست، بلکه نوری و لدنی است که از جانب خداوند حکیم و آگاه می‌آید: {مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ عَلِیمٍ}[14] و افاضاتی است که از سوی خداوند بر قلب سالک وارد می‌شود و او را به سوی خود سوق می‌دهد.

خداوند سبحان به این مرتبه از مراتب نفس، در سورۀ شمس اشاره فرموده است: {وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}[15]  سوگند به نفس انسان و خداوندی که آن را موزون آفرید و به او تمییز خوشبختی و بدبختی آن را الهام فرمود. نفس ملهمه، هرچند نفس برتری است، ولی نسبت به نفس مطمئنه پایین‌تر و نشانۀ دوئیت در آن نمایان است.

  1. نفس مطمئنه

مرتبۀ چهارم نفس، نفس مطمئنه است که هیچ‌گونه تزلزلی ندارد. سالک در این مرتبه از «حال» به «مقام» رسیده است. در «حال»، سالک متغیّر و متحول است، ولی در «مقام»، متمکّن و ثابت است و به حالت اقامت و مقیم می‌رسد. نفس مطمئنه، نفسی است که در جایگاه صدق و جوار خداوند مقتدر، مستقر شده و جا گرفته است.

نفسی است ملكوتی که روح یقین را در بر گرفته و شک و تردید در آن راه ندارد و حقیقت وحدت ‏وجود برای او کشف شده است. خداوند سبحان فرمود: {یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیةً مَرْضِیةً}[16]  ای نفسی كه آسوده خاطر هستی در حالی كه تو از پروردگارت خشنودی و هم او از تو خشنود است به سوی او برگرد.

اولیای الهی هر کدام بر اساس شاکلۀ وجودی خود از راه‌های گوناگونی سلوک می‌کنند، همان‌طور که خداوند هم فرموده: {قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ}؛[17] بگو هر كس بر اساس شاکله خویش عمل می‌كند. بنابراین سالک باید با شناخت ظرائف نفس و شاکلۀ وجودی خود، به آن مقصد اعلی حرکت کند تا ان‌شاءالله به نفس مطمئنه برسد.

حقیقت سلوک در شؤون نفس انسانی

این چهار نفس نسبت به هم‌دیگر متباین نیستند، بلکه هر کدام چهار مرتبه و شأنی از یک حقیقت هستند؛ لذا نفس واحد در عین وحدت، دارای مراتب متعدد است. غیر از این نفس‌ها، همۀ قواى انسانى نسبت به شجرۀ نفس نیز این چنین‌اند كه همه فروع یک حقیقتند؛ یعنى شاخه و برگ یک درخت هستند و در حقیقت، نفس همۀ آن‌هاست و افعال آن‌ها همان فعل نفس است. این معنا را یكى از حكماى بزرگ اسلام به نام ملا هادى سبزوارى(قدس سره) به نظم درآورده است:

النفس فى وحدته كل القوى

و فعلها فى فعله قد انطوى[18]

یعنى نفس در عین وحدتش همۀ قواى خود است و فعل قواى او در فعل خود او منطوى است.

قدسیان‏ جمله سجودت كرده‏اند

جزو و كُل غرق وجودت كرده‏اند

جسمِ تو جزو است و جانت كُلِّ كُل

خویش را عاجز مكن در عینِ ذُل‏

نیست تن از جان جدا، جزوى ازوست

نیست جان از كل جدا، عضوى ازوست[19]

 

 

برگرفته از کتاب مشکات دل شرح «المطالب السلوکیه»

تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی

 

علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:

کتاب مشکات دل

 

 

[1]. شیخ محمود شبستری، گلشن راز، ص 47.

[2]. سنایی غزنویی، دیوان حکیم سنایی غزنوی، ص 373.

[3]. ديلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 201.

[4]. ورام بن أبي فراس، مجموعة ورّام، ج 1، ص 59.

[5]. خدایا! به سوی تو شكوه می‌كنم از نفس (امّاره‌ای) كه همواره مرا به بدی وا می‌دارد. شیخ حرّ عاملی، الصحیفة السجادیة الثانیة، ص 28.

[6]. يوسف (12)، آیۀ 53.

[7]. امام خمینی، شرح چهل حديث، ص 162.

[8]. مولوی، مثنوی معنوی، ص 33.

[9]. همان، ص 57 _ 58.

[10]. قيامت (75)، آیۀ 1 _ 2.

[11]. حسن بن فضل طبرسی، مكارم الأخلاق، ص 454.

[12]. انفال (8)، آیۀ 29.

[13]. بقره (2)، آیۀ 282.

[14]. نمل (27)، آيۀ 6.

[15]. شمس (91)، آیۀ 7 _ 8.

[16]. فجر (89)، آیۀ 27 _ 28.

[17]. اسراء (17)، آیۀ 84.

[18]. ملا هادی سبزواری، شرح المنظومة (تعلیقات حسن زاده)، ج ۵، ص ۱۸۰. براى توضيح بيشتر در قاعده «النفس فى وحدته كل القوى» عبارت شيخ محيى الدين بن عربى را از كتاب فتوحات مكيه او نقل می‌كنيم: «النفس الناطقة هى العاقلة والمفكرة والمتخيلة والحافظة والمصورة والمغذية والمنمية والجاذبة والدافعة والهاضمة والماسكة والسامعة والباصرة والطاعمة والمستنشقة واللامسة والمدركة لهذه الامور واختلاف هذه القوى واختلاف الاسماء ليست بشي‏ء زائد عليها بل هى عين كل صورة». محیی‌الدین بن عربی، الفتوحات المکیة، ج 2، ص 459.

[19]. عطار نیشابوری، منطق الطیر، ص 152.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو محصولات