5 انگیزه شوق و رغبت به پروردگار در قلب انسان
تحقّق شوق و رغبت به پروردگار در قلب انسان، نیازمند حصول اموری در وجود انسان است. این انگیزهها عبارتند از:
«إِلَهِي إِنْ كَانَ قَلَّ زَادِي فِي الْمَسِيرِ إِلَيْكَ فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّي بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ»؛ معبودم! هرچند در آمدن بهسویت توشهام اندک است، ولی گمانم بر توکّل به تو همواره نیکو است. این فقره از مناجات در بردارندۀ مسئلۀ حسن ظنّ به خداست. حسن ظنّ و توکّل، انگیزه و عاملی است تا انسان قدمی رو به جلو بردارد و یأس و ناامیدی را از خود دور نماید.
حسن ظنّ از اخلاق نیکو و پسندیده است و تفاوتی نمیکند حسن ظنّ را در مورد خداوند متعال یا بندگانش داشته باشیم. حسن ظنّ مایۀ زندگی و حیات دل انسان است. اگر انسان سوء ظنّ داشته باشد همیشه افسرده و در تشویش است.
مورد حسن ظنّ انسان، خدای بزرگی است که اهل عفو، گذشت و کرم است. وقتی بنده به رحمت، کرامت و بزرگی خدا علم دارد و بخواهد حسن ظنّ هم داشته باشد، نباید توجّهی به خود و کوتاهیهایش کند؛
چون اگر همیشه خودش را سرزنش نماید و دائماً بخواهد در محضر خداوندِ ارحمالراحمین که بارها وعدۀ غفران داده، معتقد به عدم غفران و رحمت الهی باشد و خود را بههیچ وجه شایستۀ مغفرت خداوند مهربان نداند، ایننوع تفکّر و سخن گفتن، مذموم است و ناامیدی از خداوند را – که از گناهان کبیره است – به دنبال خواهد داشت.
بههمین سبب آدمی باید برای تحصیل رغبت و شوق به خداوند، حسنظنّ به پروردگار را در وجودش تقویت کند و اگر این شوق و رغبت را ندارد، باید بهمرور زمان تحصیل نماید.
«وَ إِنْ كَانَ جُرْمِي قَدْ أَخَافَنِي مِنْ عُقُوبَتِكَ فَإِنَّ رَجَائِي قَدْ أَشْعَرَنِي بِالْأَمْنِ مِنْ نَقِمَتِكَ»؛ هرچند گناهم مرا از عذاب تو به هراس افکنده، ولی چشم امیدم ایمنی از انتقامت را به من خبر میدهد.
در این فقره خطاب به خداوند عرض میکند: اگر به جرم و گناهِ خود توجّه کنم موجب ترس از عقاب و عذاب تو میشود؛ چون شخص مجرم، مستحقّ عقاب و عذاب توست، ولی نیرویی به نام رجا در خود میبینم که سبب شده از تو کنارهگیری نکنم و امید به تو داشته باشم. این رجا بهگونهای است که در برابر عذاب تو حالت امنیّت را در درونم ایجاد میکند.
انسان مؤمن باید بهطور مستمر درصدد تعدیل حالت خوف و رجا باشد و همیشه احوال نفس خویش را بررسی کند و دقت نماید کدام یک از خوف و رجا در حال خروج از حالت اعتدال است؟ اگر حالت خوف در نفس او غالب شود، موجب یأس میشود که از گناهان بزرگ است. در مقابل اگر رجا حاکم شود و به دنبالش، معتقد شود که از مکر و عقاب الهی در امان است، این خطری بزرگ است که سبب فزونی خطاها میشود؛ بنابراین باید همیشه بین حالت خوف و رجا باشد.
بههمین سبب گفتهاند: با دو بال باید پرواز کرد نه با یک بال. با بال خوف و بال رجا.[1]
«وَ إِنْ كَانَ ذَنْبِي قَدْ عَرَّضَنِي لِعِقَابِكَ فَقَدْ آذَنَنِي حُسْنُ ثِقَتِي بِثَوَابِكَ»؛ هرچند نافرمانیام مرا در معرض عذابت قرار داده، ولی حُسن اعتمادم مرا به پاداشت آگاهی میدهد. این عبارت، بیانگر معادلهای میان بنده و خداست. آدمی از سویی خطاها و گناهانِ مرتکب شده را بهحساب میآورد و با خود میپندارد که حتماً مشمول عقاب و مؤاخذۀ الهی واقع میشود.
از سوی دیگر هم میگوید: درست است بخشی از عمرم با ارتکاب گناهان سپری شده، ولی همۀ عمرم که بدین منوال نبوده، بلکه بهسبب واجبات و مستحباتی که به آنها امر کردی و من امتثال کردم، مدتی هم اهل طاعت و بندگی بودم و در برابر آن طاعات و عبادات، وعدۀ ثواب و پاداش دادی و من هم به آن وعدۀ ثواب و لطف تو، دلخوش کردم. واژۀ «آذَنَنِى» به همین مطلب تصریح دارد؛ یعنی به من اذنی دادی که میتوانم به ثواب و کرم تو اطمینان پیدا کنم تا از من دستگیری نمایی.
چنین معادله چیدن و صحبت کردن با خدا یک هنر است. این هنرِ دعا و مناجات است، هنر آن بندهای است که در وجودش آگاهی، یقظه و نورانیت پیدا شده است و میتواند با خدای خودش اینگونه نجوا کند.
«وَ إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِكَ وَ آلَائِكَ»؛ هرچند بیخبری مرا از آمادگی برای دیدارت به خواب غفلت انداخته، ولی آشنایی به مهماننوازی و عطاهایت مرا بیدار کرده است.
در این قسمت مناجات به خدا عرضه میداریم: اگر غفلت من باعث شده است که استعداد لازم را برای ملاقات با تو نداشته باشم، ولی معرفت و آگاهیِ درونم دربارۀ نعمتها و الطاف و کرم تو وجود دارد؛
لذا میدانم بهسبب این معرفت و شناخت – با عدم قابلیت در من – تو میتوانی با لطف و کرمت به من توجّه کنی و از من دستگیری نمایی. ایننوع سخن گفتن با خدا از جانب امام معصوم(علیه السلام) باید الگوی همگان شود تا بتوانیم با بینش و معرفت درستی با خداوند ارتباط برقرار کنیم.
فضل و کرم خداوند بهگونهای است که بسیاری از بندگان با عنایت و توجّه او در مسیر هدایت قرار گرفتند؛ یعنی بندگانِ عنایتی بودهاند، نه استادی داشتند، نه ریاضتی و نه دستورات خاصی، ولی یکدفعه مورد مشیّت و عنایت الهی قرار گرفتند، متحول شدند و مسیرشان تغییر کرده و در مسیر بندگی خداوند قرار گرفتند.
در حالات مهندس تناوُش(ره) داماد آقای انصاری همدانی(ره) گفتهاند: در آمریکا مشغول تحصیل بود و در سفری به ایران، به مسجد قائم در خیابان سعدی تهران میرود. ایشان با یک صحبت کوتاه علامه طهرانی(ره) متحول شدند. آیتاللّه انصاری همدانی(ره) دخترشان را به ازدواج ایشان درآورد.
کتابی هم دربارۀ شرح حال مرحوم تناوش(ره) بر اساس خاطرات همسرشان نگاشته شده است.[2] کسی که هیچ بویی از این راه نبرده و در وادی دیگر بوده، چه کسی او را از آمریکا به ایران آورد و این تحوّل را در او ایجاد کرد؟ خدای مقلّب القلوب این کار را میکند؛ لذا باید به خداوند مهربان امیدوار بود؛ چون ممکن است خداوند(عزّ و جلّ)با یک نفحه، جذبه یا عنایتی آدمی را مجذوب خویش کند و در مسیر بندگی قرار دهد و در صورت عدم قابلیت، خداوند استعداد لازم را در انسان ایجاد کند و دست او را بگیرد و جلو ببرد.
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم
شــاید که نگاهی کنـد آگاه نباشــیم
البته باید توجه داشت که ایننوع امیدواری سبب نشود که انسان بگوید من هم تلاش نکنم و منتظر بمانم جذبه و نفحهای پیش بیاید و عنایتی شود، بلکه انسان مأمور است استاد پیدا کند، دستورهایی از او داشته باشد و مسیر هدایت را با تلاش و کوشش سیر نماید.
«وَ إِنْ أَوْحَشَ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَرْطُ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ فَقَدْ آنَسَنِي بُشْرَى الْغُفْرَانِ وَ الرِّضْوَانِ»؛ اگر زیادهروی در گناه و سرکشی، میان من و تو را تیره ساخته، ولی مژدۀ آمرزش و خشنودیات با من انس گرفته است. همان شوق و رغبت به خداوند متعال را دوباره در قالب دیگری بیان میکند تا توجّه خداوند را به خودش جلب نماید.
مفهوم این فقره از مناجات این است که پروردگارا، قبول دارم در عصیان و طغیانِ به تو افراط کردم و پروندۀ اعمالم تاریک و وحشتناک است، ولی یک امر سبب میشود به تو انس پیدا کنم و وحشت و ترس را کنار بگذارم و آن غفران و رضوان تو است که بدان بشارت دادهای.
دل را به غمت بستم جان را به تو پيوستم
اى منبع غمخوارى جُز تو كه كند يارى
بر خاک درت گريم افزون ز سحاب و يم
گر تو نخرى زارى جُز تو كه كند يارى
«فيض» آمده با عصيان دارد طمع غفران
ستّارى و غفّارى جُز تو كه كند يارى[3]
خداوندا! در قرآن و سخنان انبیا و اوصیا به تکرار بشارت داده شده که تو غفّار هستی، میبخشی و از بندهات زود راضی میشوی. خداوند میفرماید:
{قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم}؛[4] بگو اى بندگان من که بر خود زیادهروى و اسراف کردید، از رحمت خدا نا امید نشوید، یقیناً خدا همۀ گناهان را مىآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
عبارت «إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي»[5] که در دعای دوّم روز عرفه است، دربردارندۀ نکتۀ مهمی است. این عبارت میگوید: رضایت خدا معلول چیزی، حتی از جانب خودش نمیباشد. خدا صاحب مشیّت و فاعل ما یشاء است. {یَفعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ}؛[6] خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد. {لا یُسألُ عَمّا یَفعَلُ وَ هُم یُسألونَ}؛[7] هيچ كس نمىتواند بر كار او خرده بگيرد، ولى در كارهاى آنها جاى سؤال و ايراد است.
خودش ما را آفریده و خودش هم میمیراند. ما چه حرفی در مقابل این خدای عظیم و آفریدگار بزرگ داریم؟ لذا در این جمله از دعا میگوید: اصلاً رضا و بخشش تو نمیتواند معلول علتی، حتی از جانب خودت باشد، تا چه برسد که معلولِ علتی از جانب بندگانت باشد؛ یعنی رضای تو دست خودت است، هر وقت بخواهی میتوانی راضی شوی و هر وقت هم بخواهی، میتوانی راضی نشوی.
یکی از اسمهای الهی «مُضِلّ» است،[8] چنانکه در قرآن کریم میفرماید: {یُضِلُّ مَن یَشاءُ و یَهدِی مَن یَشاءُ}؛[9] خداوند، قادر و صاحب سلطنت است. مقتضای سلطنت این است که به هر کسی که بخواهد، عطا کند و به هر کسی که نخواهد، عطا نکند؛
یعنی هیچ چیز نمیتواند مانع اِعمال قدرت او شود؛ بنابراین چون خداوند، غفور، ودود، عطوف و رئوف است، هراندازه بنده معصیتکار باشد، باز راه توبه و بازگشت و امید به غفران الهی گشوده است و باید با حالت امید به غفران الهی سراغ پروردگار برود، تا آنجا که در روایت آمده اگر قاتل پیامبران(علیهم السلام) هم باشی، هنوز راه توبه و بازگشت به خداوند گشوده است.[10]
برگرفته از کتاب نجوای سالکان شرح مناجات خمس عشر امام سجاد (علیه السلام)
تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی(دامظله)
علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:
[1]. «قَالَ الصَّادِقُ(علیهم السلام): الْخَوْفُ رَقِيبُ الْقَلْبِ وَ الرَّجَاءُ شَفِيعُ النَّفْسِ وَ مَنْ كَانَ بِاللَّهِ عَارِفاً كَانَ مِنَ اللَّهِ خَائِفاً وَ إِلَيْهِ رَاجِياً وَ هُمَا جَنَاحَا الْإِيمَانِ يَطِيرُ بِهِمَا الْعَبْدُ الْمُحَقِّقُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّه»؛ ترس، نگهبان قلب و اميد شفيع نفس است و كسی كه خداشناس باشد، از خدا میترسد و به او اميدوار است و خوف و رجا دو بال ايمانند كه بندهای كه از آنها برخوردار است، با آن به سوی خشنودی خدا پرواز میكند. منسوب به امام ششم(علیهم السلام)، مصباح الشريعة، ص 180.
[2]. کتاب عارفترین مهندس قرن، شرح حال سالک الی الله مرحوم مهندس حاج سید جلال تناوش، تألیف آرش اسپد.
[3]. ديوان فيض كاشانى، ج 2، ص 1205.
[4]. زمر (39)، آیۀ 53.
[5]. خدایا خشنودی تو منزّه است از اینکه علّتی از جانب تو داشته باشد؛ پس چگونه ممکن است برای آن علّتی از ناحیۀ من بوده باشد؟ ابن طاووس، إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج 1، ص 349.
[6]. ابراهیم (14)، آیۀ 27.
[7]. انبیاء (21)، آیۀ 23.
[8] . كفعمى، المصباح (جنة الأمان الواقية)، ص 358؛ مجلسى، بحار الأنوار، ج 81، ص 184.
[9]. خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) گمراه و هر كس را بخواهد (و لايق بداند) هدايت مىكند. نحل (16)، آیۀ 93.
[10]. «جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى النَّبِيِّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَقَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ امْرَأَةٌ قَتَلَتْ وَلَدَهَا هَلْ لَهَا مِنْ تَوْبَةٍ؟ فَقَالَ(صلّی الله علیه و آله و سلّم): وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ أنَّهَا قَتَلَتْ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ تَابَتْ وَ نَدِمَتْ وَ يُعْرَفُ مِنْ قَلْبِهَا أَنَّهَا لَا تَرْجِعُ إِلَى الْمَعْصِيَةِ أَبَداً يَقْبَلُ اللَّهُ تَوْبَتَهَا وَ عَفَا عَنْهَا فَإِنَّ بَابَ التَّوْبَةِ مَفْتُوحٌ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ إِنَّ التَّائِبَ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»؛
زنى نزد پيغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرض كرد: يا رسول اللّٰه زنى فرزند خود را کشت، آيا برای او توبه هست؟ آن حضرت فرمود: قسم به خداوندى كه جان محمد به دست اوست كه اگر او هفتاد پيغمبر را کشته باشد و بعد از آن توبه كند و پشيمان شود و خدا بداند كه او هرگز به آن گناه باز نميگردد، خدا توبۀ او را بپذیرد و او را عفو كند؛ به درستى كه درِ توبه در ميان مشرق و مغرب باز است و توبهکننده از گناه چون كسى است كه او را هيچ گناهی نیست. شعيري، جامع الأخبار، ص 88؛ محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 131.





