بر اساس روایت زیر که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است، خداوند(عز و جل) بنا به حکمت و مصلحت خود چهار موضوع را پنهان داشته تا بندگانش چیزی از عبادت، ترک معصیت، دعا و احترام به سایر بندگان را فروگذار نکنند تا بدین وسیله مشمول رحمت و فضل بیکران الهی قرار گیرند.

پنهان بودن 4 چیز در 4 چیز

«قال علی(علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَخْفَى‏ أَرْبَعَةً فِی‏ أَرْبَعَةٍ»؛ امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: خداوند تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است.

  1. رضایت خداوند

«أَخْفَى رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیئاً مِنْ طَاعَتِهِ»؛ رضایتش را در طاعتش پنهان كرده است؛ پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار. خدای متعال رضا و خشنودی خود را در همۀ عبادات‌ پنهان کرده است تا انسان هیچ کدام از اطاعات را کوچک نشمارد؛

مثل این‌که ارزش رفتن به خانۀ خدا را زیاد و انفاق یک خرما به فقیر را ناچیز بدانی یا ممکن است کسی شب‌ها به تهجد و نماز شب مشغول شود و پیش خود آن را بزرگ بداند، ولی به دلیل عُجب مقبول الهی نشود، اما یک دست‌گیری ساده از فرد نیازمند با نیت خالص، برایش بسیار سودمند شود.

از آن‌جا که نمی‌دانیم رضایت خداوند در کدام‌ یک از این عبادت‌ها هست، نباید هیچ‌کدام را کوچک بشماریم، بلکه برای تحصیل رضای خداوند، همۀ طاعات، چه کوچک چه بزرگ، چه مالی و چه جانی، همه را انجام دهد.

 «فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَأَنْتَ لَا تَعْلَمُ»؛ چرا كه ممكن است رضایت خدا در همان باشد و تو ندانی. چه‌بسا رضایت خداوند(عز و جل) در عبادتِ تحقیر شده باشد و ترک آن، مساوی است با از دست دادن رضایت خدا. در حالات علامه مجلسی(قدس سره) نقل است که وقتی ایشان را در خواب دیدند، از او پرسیدند: از آن عالَم چه خبر؟

در پاسخ گفت: من در دنیا کتاب‌ها نوشتم و کارهای زیادی کردم، اما هیچ کدام به دادم نرسید، مگر یک مورد. روزی یک سیب در دستم بود و بچه یتیمی در آغوش مادرش به آن سیب نگاه می‌کرد. من آن سیب را به او دادم و از خوردن آن صرف‌نظر کردم. همین کار من باعث خوشحالی آن بچه و مادرش شد، در نتیجه موجب رضایت الهی گردید و مرا نجات داد.[1]

  1. خشم خداوند

«وَأَخْفَى سَخَطَهُ فِی مَعْصِیتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیئاً مِنْ مَعْصِیتِهِ»؛ و خشم خود را در نافرمانی از خود مخفی كرده است؛ پس هیچ گناهی را کوچک نشمار. نباید گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کرد و فقط از گناه کبیره اجتناب نمود.

شاید به سبب گناهان کوچک از چشم خدا بیفتیم؛ زیرا با خدای بزرگ مخالفت کرده‌ایم. عمل ممکن است کوچک باشد، اما چون خدا نهی فرموده است نباید آن را انجام دهیم؛ بنابراین اگر خدای ناکرده آن گناه را کوچک شمردیم، خدا را کوچک شمرده‌ایم و گرفتار خشم او شده‌ایم.

«فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطَهُ وَأَنْتَ لَا تَعْلَمُ»؛ چرا كه ممكن است خشم خدا در همان گناه باشد و تو ندانی. ممکن است همان معصیتی که کوچک شمرده و مرتکب شده‌ایم، غضب خدا را برانگیزد؛ مثلاً گاهی یک بی‌اعتنایی کوچک یا به‌کار بردن کلمه‌ای به ظاهر ساده، ممکن است قلب کسی را بشکند. همین دل شکستن موجب خشم خدا خواهد شد؛ لذا در وصیت‌نامۀ مرحوم آیت الله میرزا علی آقای قاضی(قدس سره) آمده است:

«الله الله الله که دل کسی را نرنجانید.

تا توانی دلی به دست آور

دل شکستن هنر نمی‌باشد[2]

در ایام عید نوروز خانواده‌ها در اثر رفت و آمد و شادی و سرور، مقدار زیادی به غفلت و معصیت مبتلا می‌شوند. اهل ایمان و سلوک باید مراقب باشند که مبتلا به غفلت و گناه نگردند. متأسفانه در بعضی شب نشینی‌ها، غیبت، بدگویی و انجام امور حرام رواج دارد و اختلاط زن و مرد صورت می‌گیرد.

بعضی از بزرگان فرموده‌اند:

«لیس‏ العید لمن لبس الجدید، إنما العید لمن أمن من الوعید»؛[3] برای کسی که لباس نو بپوشد عید نیست، بلکه عید برای کسی است که از وعید و مجازات خدا در امان باشد.

عید به لباس نو پوشیدن نیست، بلکه به این است که قلبش را زنده کند. زنده شدن قلب این است که انسان در مقام امن و امان قرار بگیرد تا بتواند خود را از تهدید و عذاب‌های الهی خلاص کند.

عزیزان! سعی کنید عید واقعی را در خود ایجاد کنید. عید از «عودت» به معنای برگشت به خداست. اعیاد، روزهای نویی است که آن‌ها را ایام الله می‌گویند؛ مثلاً عید فطر و قربان، روزهای خاصی هستند که بنده به لقاء الله می‌رود. نوروز را هم از آن‌رو نوروز گویند که روز نو و اول سال است.

سالک باید قبل از سال همۀ کارهایش را کرده و محاسبۀ سالش را بکند. هم‌چنین خمس مالش را داده و فرایضش را به صورت کامل و صحیح انجام داده باشد. بعد از این مقدمات، سالک وارد سال جدیدی می‌شود. با نو کردن کفش و لباس، روزمان نو نمی‌شود؛ زیرا این کارها را کافران نیز انجام می‌دهند، مسیحیان هم در اول سال‌، پایکوبی و ‌رقص می‌کنند. ما که مسلمان و مؤمن هستیم نباید این کارها را انجام دهیم.

  1. اجابت خداوند

«وَأَخْفَى إِجَابَتَهُ فِی دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَ‏ شَیئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَأَنْتَ لَا تَعْلَمُ»؛ و اجابت خود را در دعاها پنهان كرده است؛ پس هیچ دعایی را کوچک نشمار؛ چرا كه ممكن است اجابت در همان دعا باشد و تو ندانی. امر سوم، مربوط به دعاهاست. ما باید به همۀ دعاها اهمیت داده و بین دعای بزرگ و دعای یک جمله‌ای در تعقیبات نماز تفاوت قائل نشویم و هر دو را بخوانیم.

خداوند(عز و جل) مستجاب کردن دعا را در همه دعاها پنهان کرده تا بنده‌ سراغ همۀ دعاها برود و هیچ دعایی را کوچک نشمارد.

یکی از موضوعات مهم در اجابت دعا، وضعیت باطنی و قلبی بنده است. گاهی فردی دعای کمیلش ترک نمی‌شود، مقید به خواندن دعای ندبه و سمات است و تا دعاهای بلند مفاتیح را در روزها و شب‌های دیگر تا آخر نخواند رها نمی‌کند، ولی از نظر باطنی ترقی و پیشرفتی نمی‌کند و مدام در حال درجا زدن است.

دلیلش این است که او در موقع خواندن دعا اولاً حضور قلب را فراموش کرده و با انواع و اقسام افکار مشوّش، فقط به فکر تمام کردن متن طولانی دعاست، ثانیاً نیتش را برای خدا خالص نکرده و به دنبال اغراض دیگری است، ثالثاً باطن خود را از آلودگی‌ها و مشتهیات نفسانی پاک نکرده تا انوار ملکوتی دعا و ذکر در قلب و جانش نفوذ کند.

در مقابل، فرد دیگری یک جمله یا فراز کوتاهی از همان دعا را می‌خواند و شدیداً منقلب شده و در حالات معنوی و عشق‌بازی با خدا غرق می‌شود. در این حال است که اجابت و رضایت خدا هم شامل او خواهد شد.

  1. اولیای خداوند

«وَأَخْفَى وَلِیهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ»؛ و دوست خود را در میان بندگان پنهان كرده است؛ پس هیچ بنده‌ای را از بندگان خدا کوچک نشمار. انسان نباید خود را بهتر از دیگران بداند، حتی از افرادی که فاسق هستند.

شخص فاسق ممکن است تا آخر عمر فاسق نماند، در حالی كه شاید عاقبت شما در آینده بدتر از او شود؛ به همین جهت باید همیشه برای عاقبت به‌خیری دعا کرد: «اللهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ أُمُورِنا خَیراً»؛ خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.

 «فَرُبَّمَا یكُونُ وَلِیهُ وَأَنْتَ لَا تَعْلَمُ»؛[4] چه‌بسا همان كس ولیّ خدا باشد و تو ندانی. نباید مردم را با دید ظاهری ارزش‌گذاری کرد. صرف این‌که کسی حمّال است، نمی‌توان او را پَست و بی‌مایه دانست.

میرزا حسین کشیک‌چی، مشهور به «هالو» که در تخت فولاد اصفهان مدفون است، حمال بوده و بار مغازه‌ها را جابجا می‌کرد. وی به‌ ظاهر انسان حقیری بود، درحالی‌که با حضرت ولی‌عصر(ارواحنا فداه) در ارتباط بود و بسیاری از کارهای مردم به ‌وسیلۀ او انجام می‌گرفته است.[5]

هم‌چنین نقل شده که بچه‌ای از طبقۀ بالای خانه‌ای به پایین می‌افتد و حمالی که از بندگان صالح خدا بود، در پایین ساختمان دعا می‌كند: خدایا بچه را نگه‌دار! بچه به اذن الله در آسمان معلق می‌ماند و حمال دستش را جلو برده، بچه را می‌گیرد و از مرگ نجات می‌دهد.

مردم وقتی چنین دیدند، اطراف او را گرفته، دست و پایش را می‌بوسند، ولی آن عبد صالح فرموده بود: ای مردم! چیز مهمی واقع نشده است، بندۀ عاجزی که یک عمر از خداوند بزرگ اطاعت نموده، اگر خداوند هم، عرض او را بشنود و حاجتش را روا فرماید عجیب نباشد.[6]

گواه این فرمایش، قسمتی از حدیث قدسی است که خداوند(عز و جل) می‌فرماید: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ‏ مَنْ‏ أَطَاعَنِی‏»؛[7] من هم‌نشین کسی هستم که با من هم‌نشین باشد و فرمان‌بردار کسی هستم که مرا اطاعت کند.

گاهی نَفَس و دعای یک بندۀ خدا اثرات عجیبی دارد. در سفری که ما به یكی از شهرستان‌ها داشتیم، جوانی پیش ما آمد که خدا عنایت‌های غیبی به او کرده بود که حقیقت داشت. خیلی چیزها نقل کرد؛ مثلاً می‌گفت: من اگر چیزی را گم کنم زود پیدا می‌شود. هم‌چنین می‌گفت در حال نماز و غیر نماز عطر مخصوصی از خود استشمام می‌کنم. هم‌چنین خانمی بدون این‌که خودش متوجه باشد و یا عبادت زیادی انجام داده باشد، عنایت‌های عجیب ‌و غریبی به او شده بود.

بنابراین دست آدمی باید همیشه به سوی خدا دراز باشد و در امر مراقبه هم نباید کوتاهی کرد. سالک اگر همیشه حالت گدایی و عجز و فقر را در مقابل خداوند داشته باشد و طبق فرمایش حضرت از هیچ دعایی فروگذار نکند، ممکن است مورد لطف و رحمت الهی قرار گیرد؛ زیرا خداوند در هر لحظه‌ای نگاهی دارد: {كُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ}؛[8] او هر روز در شان و كاری است.

پرهیز از ناامیدی

بندۀ خدا چون از مشیّت حضرت حق خبر ندارد، همیشه باید مراقب بوده و خدا را در نظر داشته باشد و در هر حال، حتی در حال گناه هم حسن ظن و امید به خدا داشته باشد. برخی افراد گاهی به علت غلبۀ هوای نفس به گناه می‌افتند، ولی در عین‌حال و در باطن خود امیدشان به خداست که از آن‌ها درگذرد، ولی عجیب آن‌که برخی دیگر در حالی که در معصیت هم نیستند و حتی اهل عبادت هستند، ولی باز هم به خدا امید ندارند.

امید نداشتن به خدا خیلی بد است. چرا کسی که اهل سیر و سلوک و در راه خداست، باز هم باید اظهار ناامیدی کند؟! در حالی كه فرموده‌اند بنده هر چقدر هم گناه‌کار باشد، نباید از رحمت الهی ناامید گردد.

برخی اهل سلوک وقتی مشکلی برایشان پیش می‌آید اعتراض می‌کنند که خدایا چرا دعای مرا مستجاب نمی‌کنی و مدام چون‌وچرا می‌کنند، در حالی که اگر خدا بخواهد حاجت تو را بدهد، می‌دهد؛ چون او از پدر و مادر مهربان‌تر است و اگر به صلاح انسان باشد می‌دهد. شاید الآن خواستۀ شما را ندهد، ولی زمان دیگری دعای شما را مستجاب می‌کند.

پس چرا انسان باید گمان بدی به خدا داشته باشد؟! شما بهتر می‌دانی یا کسی که شما را آفریده است؟ مشکل این‌جاست که بعضی می‌خواهند برای خدا تعیین تکلیف کنند یا برای مرجع تقلید یا استاد عرفان تعیین تکلیف کنند.

تعیین تکلیف کردن برای یک شخص بزرگ خیلی بی‌حیایی و بی‌ادبی است. ما در ایامی که با استادمان، مرحوم حداد(قدس سره) بودیم، از چون و چرا کردن و خواستن چیزهای مختلف پرهیز می‌کردیم؛ چون می‌دانستیم که ایشان از خود ما به ما مهربان‌تر است و باید فقط راهمان را برویم.

 

برگرفته از کتاب مشکات دل شرح «المطالب السلوکیه»

تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی

 

علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:

کتاب مشکات دل

 

[1]. نشریه حوزه / فصل‌نامه زندگی اسلامی، ج 42، ص 7.

[2]. عطش، ص 324.

[3]. شيخ بهايى، الكشكول، ج 1، ص 278.

[4]. شیخ صدوق، الخصال، ص 209 _ 210؛ همو، معاني الأخبار، ص 112 _ 113.

[5]. على اكبر نهاوندی، العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه)، ج 5، ص 419 _ 426.

[6]. عبدالحسین دستغیب، داستان‌های شگفت‌انگیز، ص 253 _ 254.

[7]. سید بن طاووس، إقبال الأعمال، ج 2، ص 628.

[8]. الرحمن (55)، آیۀ 29.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو محصولات