ضرورت وجود استاد برای سیر و سلوک عرفانی

 

بزرگ‌ترین استاد و شاگرد این عالم، حضرت رسول‌اللّه(صل الله علیه و آله) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند که در آیۀ مباهلۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نفس پیامبر(صل الله علیه و آله) معرفی می‌کند؛ با این‌که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «إنَّمَا أنَا عَبدٌ مِن عَبیِدِ مُحَمَّد(صل الله علیه و آله)؛[1]

من بنده‌ای از بنده‌های پیامبر(صل الله علیه و آله) هستم» و در دعای ندبه آمده: «یَحذُو حَذوَ الرَّسُول؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) پا جای پای پیامبر(صل الله علیه و آله) می‌گذاشت.» ولی دل‌تنگی‌های پیامبر(صل الله علیه و آله) برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) را هم بخوانیم که حتی روایت شده این دل‌تنگی در شب معراج هم بوده است و این بهترین دلیل بر صحت دل‌تنگی استاد برای شاگردانش است.

البته ناگفته نماند که این حالت از حالت‌های خاص روحیِ استاد است و با کلام و توضیح و تحلیل درک نمی‌شود. باید استادی، هم‌چون حداد(رحمةالله) و شاگردی، هم‌چون علّامه طهرانی(رحمةالله) باشد تا این مطلب فهمیده شود، هرچند خود علّامه هم می‌‌گوید: «من سِرّش را نفهمیدم.»

یک مسئله، مسئلۀ ظاهر است که این مطلب مربوط به علم اخلاق است و انسان باید در این زمینه از علمای اخلاق استفاده کند. وقتی انسان دورۀ اخلاق را گذراند و وارد دورۀ عرفان عملی ‌شد، آن‌جا هم نیاز به استاد راه‌رفته و خاص خودش را دارد.

در عرفان عملی هم اولش مقداری صحبت‌های عرفان نظری است؛ مثلاً کتاب منازل‌السائرین خواجه عبداللّه انصاری(رحمةالله) که در آن خواجه، منازلی که یک سالک باید از ابتدای سلوک تا انتها بگذراند را توضیح می‌دهد. سالک باید این کتاب را بخواند تا بداند در چه منزلی قرار دارد و در آینده چه منازلی را در پیش دارد.[2]

بعد از گذراندن اخلاق نظری و عملی نوبت به عرفان نظری و سپس عرفان عملی می‌رسد. در عرفان نظری می‌توانيم به استاد عام رجوع كنيم و فقط در عرفان عملی به استاد خاص نياز داريم. عرفان نظری، تفسیر و توضیحی از شهود حقایق هستی در مرحلۀ فنا و بالاتر از آن است که به‌وسیلۀ عارفانی؛ مانند ابن عربی(رحمةالله) و امثال او در کتاب‌های عرفانی بیان‌شده است و خواندن آن‌ها می‌تواند درک بهتری از غایتِ سلوک الی‌اللّه به انسان دست دهد.

سالک می‌تواند در تمام زمينه‌هايی كه ذكر شد غیر از عرفان عملی، از استاد عام استفاده کند. حتّی می‌تواند در درس‌هايی از حكمت و فلسفه شركت كند و کتاب‌هایی؛ مانند بداية‌الحكمه و نهاية‌الحكمه که نوشته علّامه طباطبايی(رحمةالله) است را مطالعه کند كه در حال حاضر جزء كتاب‌های رسمی حوزه‌ است و غیر حوزویان هم می‌توانند از آن بهره ببرند.

آقای حداد(رحمةالله) به بنده می‌فرمود: «خوب است كه شما حكمت و فلسفه هم بخوانيد» ولی اصرار نمی‌كرد و می‌فرمود: «اين‌ها جنبه نظری و عِلمی دارد و آن‌كه جنبه‌ اشراقی دارد، بالاتر است.» ما نیز مدتی را در حوزه صرف چنین علومی کردیم.

گاهی اوقات،‌ چند نفر از شاگردان را به یک شاگرد قدیمی که سابقۀ آشنایی‌اش با ما بیشتر است می‌سپاریم؛ اما این به آن معنا نیست که آن شاگرد قدیمی بخواهد برای آن چند نفر استادی کند، بلکه او فقط نقش یک رابط را دارد، مگر آن‌که شاگرد به حدّی در سلوک پیش‌رفت کرده باشد که استاد به او بگوید شما چند نفر را زیر نظر بگیر.

زمانی که بنده در لبنان بودم، آقای حداد(رحمةالله) فرمود: «به جوان‌ها دستورات سلوکی دهید و آن‌ها را آماده کنید.» درواقع ما در زمان حیات ایشان دستور تربیت داشتیم؛ چون استاد اکمل می‌تواند به شاگرد ممتاز خود دستور بدهد تا افرادی را زیر نظر بگیرد، تربیت کند و تحویل ایشان دهد.

بنده تازه از سامرا به حوزه علمیّۀ نجف آمده بودم و پدر و مادر هنوز در سامرا سكونت داشتند؛ هرچند بعدها به نجف اشرف منتقل شدند. يک روز آقايی در مدرسه به حُجرۀ‌ ما آمد و از نهج‌البلاغه، خطبه متقین مشهور به «خطبه همّام» را خواند. ایشان گفت: «لازم است اول سراغ خودسازی و تهذيب اخلاق بروی و بعد از آن مشغول صرف و نحو و كلام و منطق و مانند اين‌ها شوی!

آیا می‌دانی كه خیلی‌ها از طلاب علوم دینی دنبال اخلاق و خودسازی نمی‌روند؟ شما از این به بعد خطبه‌ متقین را سرمشق خودت قرار بده و طبق آن عمل کن.» ایشان بدون این‌که ظرفیت جسمی و روحی بنده را که در آن زمان حدود هفده سال داشتم در نظر بگیرند،‌ این توصیه را به بنده کردند.

البته اصل این کلام درست است و بر هر انسان لازم است تا آن‌جا که می‌تواند صفات خطبه‌ متقین را سرمشق و الگوی اعمال و رفتار خود قرار دهد ولی این‌طور نیست که هر کسی بتواند در ‌زمان محدود آن‌ هم در سن نوجوانی، خود را به صفات این خطبه آراسته کند.

در این خطبه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای متقین هفتاد صفت را بیان فرموده‌اند. ازجمله این‌که خوراک‌شان کم است، شب‌زنده‌دار هستند و غیره. این خطبه محتوای سنگینی دارد که «همّام» پس از شنیدن آن از امیرالمؤمنین(علیه السلام) صیحه‌ای ‌زد و از دنیا رفت.[3]

با این‌حال ايشان به بنده گفت درس‌ و بحث‌ها و رفت ‌وآمد در خانواده و فاميل و غیره را کنار بگذارم، کم‌خوردن و کم‌خوابی را در پیش بگیرم و شب و روز پي‌گير فقط همين خطبه متقین باشم تا هرچه زودتر صفات مذکور در خطبه، در وجود ما پيدا شود؛ لذا بنده تصمیم گرفتم برای مدّتی از این مدرسه علمیّه به مکان خلوتی منتقل شوم و با تعطیل نمودن دروس حوزوی به ریاضت‌های سخت مشغول شدم.

در نجف اشرف، نزدیک منزل آیت‌اللّه العظمی خویی(رحمةالله) مسجدی بود به‌نام مسجد شیخ جعفر کبیر (کاشف الغطاء(رحمةالله)) که متروکه بود. به آن‌جا می‌رفتم و به نفس خود ریاضت می‌دادم و آن مسجد را محل تعبّد و تهجّد قرار داده بودم. در آنجا تابوتی بود که مُرده‌ها را در آن می‌گذاشتند و به قبرستان می‌بردند.

خودم را موظّف کرده بودم هرروز ساعتی در کنار تابوت یا داخل آن برای عبرت و پندگیری قرار بگیرم تا تعلقات نفس را کم کنم و در همین راستا مکرراً به غسّال خانه وادی‌السلامِ نجف می‌رفتم و صحنه‌های شستن اموات را تماشا می‌کردم و از آن برای قلب خود عبرت می‌گرفتم.

هم‌چنین روزهای زیادی را کنار قبر آیت الله قاضی(رحمةالله) در سکوت و فکر فرو می‌رفتم و بهره‌های معنوی و صفای قلبی کسب می‌کردم تا این‌که به‌سبب آب‌وهوای خشک نجف، دوری از خانواده و عزلت از مردم، ازنظر جسمی بسیار ضعیف و لاغر و مریض شدم؛ اما وقتی خدمت استاد حاج سیّد هاشم حداد(رحمةالله) شرفیاب شدم، ایشان ما را از تمام موارد فوق‌ منع کرد و گفت: «باید کباب بخوری و تفریح کنی.»

و این‌گونه خواستند وضعیت جسمی و روحی ما را متعادل کند و برای سیر و سلوک آماده شوم و این مطلب تفاوت یک استاد خبیر و کامل را با فرد ناآگاه نشان می‌دهد. ایشان با اشراف خود بر تمام برنامه‌های بنده، حالات باطنی ما را معتدل کرد و توصیه مکرّر داشت که در هیچ جا نباید افراط ‌و تفریط کرد و هر جا که لازم است باید حقّ آن را ادا کرد.

تعدّی و اجحاف در حقوق از نظر ایشان یک امر مخلّ در سیر و سلوک بود و می‌‌فرمود: «بدن یک مَرکب است خیلی خودت را اذیّت نکن» این ‌کلام ایشان ما را کاملاً عوض کرد.

اعتقاد آقای حداد(رحمةالله) بر این بود که در این راه وجود استاد کامل، لازم و ضروری است. هم خودشان استاد داشت و هم به ما تذکر می‌‌داد که این راه بدون استاد و راهنما نمی‌شود. ایشان می‌فرمود: «استاد باید دارای مقام توحید باشد.»

برای این‌که اگر حقیقت توحید برای شخص استاد کشف نشده باشد و به مقام وحدت نرسیده باشد به‌طوری‌که تمام افعال و رفتارش منشأ خدایی نداشته باشد، نمی‌‌تواند دیگران را به سمت خدا سوق دهد؛ چون این شخص می‌‌خواهد باطن را سیر دهد.

وقتی استادِ عرفان عملی به توحید رسیده باشد می‌تواند از شاگرد دست‌گیری کند و او را در مراتب باطنی و توحیدی سیر دهد تا شاگرد بفهمد در عالم غیر از تأثیر وجودی او(جل جلاله) تأثیر دیگری نیست؛ «لَیسَ فِی الدَّارِ غیره دَیَّار؛[4] در خانه غیر از او صاحب‌خانه‌ای نیست.»

وقتی سالک در سلوک الی اللّه استاد داشته باشد باید به گفته‌ها و رهنمودهای او تمسک کرده و از وی پيروی كامل کند. هم‌چون كوری كه در كنار دريا به راه‌نما می‌چسبد؛ چون كسی كه نابيناست و كنار دريا راه می‌رود ممكن است به سمت دريا رود و غرق شود؛

لذا احتياج به كسی دارد كه بينا باشد تا دست او را بگيرد و الّا اگر او هم كور باشد، می‌شود كوری عصاکش كور دِگر. بنابراین در این راه، استاد لازم است و در غیر این صورت سالک منحرف می‌شود، اين مطلب را ما بارها گفته‌ايم و همه‌ بزرگان هم در اين موضوع اجماع دارند.

اگر سالک بدون استاد در این راه قدم گذارد ممکن است عقیده‌اش عوض‌شده و مدّعی امور باطنی ‌شود؛ مثل همان كاری كه محمدعلی باب كرد يا كاری كه الآن خيلی از اساتيد منحرف انجام می‌دهند.

كسانی هستند كه ادعای استادی دارند؛ ولی هم خودشان منحرف هستند و هم ديگران را گمراه می‌كنند؛ لذا در اين راه استاد كاملِ با بصیرت كه قبلاً منازل را طیّ كرده و خودش نيز استاد داشته، لازم است و اگر سالک برای پیدا کردن استاد دچار سختی و مشقّت شود بازهم ارزش دارد.

ما با وجود زحمت بسیار از نجف به کربلا راه می‌افتادیم تا از محضر استادمان حداد(رحمةالله) بهره ببريم. منزل ما در نجف اشرف بود و منزل استاد در کربلا و سعی ما بر این بود که هر هفته از نجف به کربلا برویم و شب‌های جمعه در خدمت استاد باشیم و آخرِ شب هم برگردیم.

فاصله کربلا تا نجف با ماشین یک ساعت بود. وقتی به کربلا می‌آمدیم و از استاد بهره‌مند می‌شدیم، تا هفتۀ بعد، نشاط معنوی داشتیم؛ اما باز هم برای رسیدن به محضر ایشان روزشماری می‌کردیم و خیلی از این دیدارها لذت می‌بردیم.

از طرفی برخی مخالفين عرفان در حوزه علميّه نجف هم مراقبت شديد می‌کردند و نياز بود رفت‌وآمدمان را كتمان كنيم. بايد گفت: «اصلِ اصلِ اصلِ اين راه «استاد» است ولو این‌که با سختی به‌دست آید و طی کردن اين راه بدون استاد و يا با استاد ناقص و يا منحرف امکان ندارد.»

 

 

برگرفته از کتاب حداد در آیینه حداد 

تألیف حضرت آیت الله کمیلی خراسانی

 

علاقه مندان جهت خریدو مطالعه کتاب می توانند از لینک زیر اقدام نمایند:

کتاب حداد در آیینه حداد 

 

 

[1]. بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۸۳، کافی، ج ۱، ص ۸۹.

[2]. مخفی نماند حضرت آیت الله کمیلی شرح فارسی به زبان ساده و روان بر کتاب منازل السائرین در سه جلد نگاشته‌اند تا روندگان راه حق و حقیقت، این کتاب کاربردی را برای خودشان راه‌نما قرار دهند.

[3]. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.

[4].  دیوان منصور حلاج، ص 164.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو محصولات